پارت چهل :


با اطمینانی که سیاوش بهمون داد، حس کردم به سرعت یه فضای سنگین و و ترسناک ماشین و پر کرد. حتی میتونستم درک کنم که بقیه چقدر ترسیدن!

ماهیر ایستاده بودی روی دیوار و بعد شروع کرد به راه رفتن. آروم راه می‌رفت و ترسم بیشتر شد وقتی به راحتی ا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.